اما چرا گفتم ویلای رویایی؟!... قضیه برمیگردد به 3سال پیش که همراه خانوادهام رفته بودیم به یکی از شهرهای شمال کشورمان و همینطور که دنبال جا میگشتیم، چشممان افتاد به یک ویلای بسیار زیبا و شیک ساحلی. پسرم ناگهان فریاد زد: «بابا! به این میگن ویلا»!... همسرم گفت «بله، ویلای رویایی»! از آن لحظه به بعد، پسرم مدام میپرسید که چرا ما یکی از این ویلاهای رویایی را نداریم. من هم آسمان و ریسمان را به هم میبافتم تا به این سوال ظریف و کودکانه جواب بدهم.
در آن سال در یکی از خانههای روستایی برای 2روز میهمان بودیم، البته با پرداخت هزینهای که چندان زیاد نبود و الحق والانصاف خوش گذشت و به یمن نجابت و مهربانی صاحبخانه و خانوادهاش به قول معروف نمکگیر شدیم و لذا سال گذشته هم از همان مسیر رفتیم و دوباره پسرم آن ویلای رویایی را دید و فیلش یاد هندوستان کرد و همان پرسش ظریف و کودکانه مطرح شد و من هم با همان استدلالهای همیشگی پاسخاش را دادم اما اینبار که چنین خبر بهجتاثری را در روزنامهها دیدم با شتاب روانه منزل شدم و با خوشحالی به پسرم گفتم که بالاخره ما هم به زودی صاحب یکی از این ویلاهای رویایی میشویم چون خبرش را اعلام کردهاند.
در روزهای بعد، ازجمله گفته شد که ویلاباغهای 1000متری به صورت اقساط واگذار میشود. من چنان از هول هلیم توی دیگ افتاده بودم که تحلیلهای کارشناسان را مبنیبر غیرعملی بودن چنین پروژهای نمیدیدم اما این دغدغه را داشتم که این همه باغ را قرار است از کجا بیاورند؟! روزها و هفتهها از پی هم گذشتند تا رسیدیم به یکی از روزهای اخیر که در رسانهها اعلام شد قرارداد ساخت ویلاباغهای بزرگ برای اقشار مرفه جامعه به امضا رسیده است. تکلیف من یکی روشن شد اما مانده بود که جواب پسرم را چه بدهم. شب که همدیگر را دیدیم به پسر گفتم:« ویلای کنار دریا را به خاطر داری»؟ فورا گفت: «بله بابا! ویلای رویایی رو میگین»! گفتم: «آفرین! اما میدونی اسم ویلاباغی که گفتم قرار است به ما هم قسطی بدهند چیست»؟ سکوت کرد. گفتم:« این یکی اسمش هست رویای ویلایی»!.... پسرم چند بار این عنوان را زیر لبش تکرار کرد. اما متوجه نشد، چرا این اسم را انتخاب کردهام!